loading...
رمانخونه | دانلود رمان عاشقانه
Mr & Miss Mir بازدید : 139 جمعه 09 تیر 1396 نظرات (0)

دانلود رمان خانه سیاه است

دانلود رمان عاشقانه,دانلود رمان جدید,دانلود رمان

Image result for ‫عکس کتاب‬‎

نام رمان : خانه سیاه است
نویسنده : هدی.ب
تعداد صفحات : ۱۹۰

خلاصه داستان :

در گوشه های این دنیا منزوی شده ایم … در گوشه های این کره ی کوچک پر آدم ، دریایی از نور نشانمان بدهید … این خانه سیاه است … داستان از نقطه اوج شروع میشه که یک زندگی بهم میریزه و خانه ای خاموش و سیاه میشه… به مرور و با گذشت زمان مشخص میشه که چه اتفاقی در گذشته افتاده و چه اتفاقاتی در آینده خواهد افتاد… شخصیت بی نام و نشانی سعی در روشن کردن ابهامات یه پرونده ی جنایی داره و بدون اینکه خودش بخواد خودش جزئی از این ابهامات میشه …

قسمتی از متن رمان :

دلم شدیدا یه فکر تازه می خواد…یه سری حرف رو کاغذ آوردن که دچار خط خوردگی نشن….یه سری نقطه بدخیم…یه نوستالژی پر خاطره برای نوشتن….یه چیزی باشه که فقط باشه و نشه شوتش کرد تو سطل زباله…یه چیزی باشه که نشه ازش گذشت و دورش انداخت.دلم اینجوری می خواد سراغش داری؟
اینکه بلند می شم و کنار پنجره می ایستم…اینکه سرما و سوز و کبودی هست…اینکه جمله هام تموم دستورای نگارشی رو شکسته….می خوام.می خوام….خط نخورم.می خوام درد نخورم….سرما که هست…چه بیرون چه توی چشمام…شیشه چشمام بخار نفساتو کم داره….من به همون دید تار هم قانع می شم به خدا…کبودم…مثل آسمون قبل برف.مثل هجوم افسار گسیخته ی تو…مثل همه ضربه های روی تنم.
سوز میزنه…سوز سرما…سوز قلبم…سوز تموم دردای توی جسم و روحم….سوز قلبم از داغی که روی قلبم گذاشتی…تحمل منو اینجور امتحان نکن لعنتی….کم میارم. می شکنم.بفهم….ظرفیتم سرریزه…
خسته ام….باهات کلنجار نمی رم…خیلی خسته ام.رمق برام نمونده. نه حرف بزنم نه متقاعدت کنم نه حتی منطق تو قبول می کنه…امتحان من تموم نشده.خودم تموم شدم.خودم نرسیده به آخر زندگیمو گذاشتم تو حذف اضطراری….میفهمی؟
خسته شدم رضا….برو…جوری برو که بدونم دیگه بر نمی گردی.جوری برو که دلم ولوله نکنه برای برگشتنت…فقط برو
دلم از غمت می لرزه…می دونی آخه؟ هنوزم ته مه های قلبم خوب…چه جوری بگم.دوست دارم دیگه… نخندی…. خوبه که با خودم هرچند لال و پتی رودربایستی ندارم… حرفمو می زنم به خودم.تو که نمی شنوی….اون بالایی هم….بشنوه چه فرق؟وقتی کاری نمیکنه!!!
نیا طرفم رضا….نیا لعنتی…دیگه تیکه ای نمونده که بشکنه…که خرد بشه.میای برای چی؟
دستات که تو نیمه راه مشت می شن…دلم می گیره…دلم همیشه از این بغض می گیره…از این خشمی که روی شقیقه هات بزرگ می شه و حجم می گیره دلم می گیره….دلم از خون مردگی های روی دستت هم می گیره….دلم می زنه از این زندگی….دلم می زنه برات ولی برو…تورو جون خودت برو…قسم عزیزتر از خودت ندارم.
دلم نمی خواد چشمام به این اوضاع مضحک بیوفته….چراغا همه خاموش…زانوها تو بغل….من اینور تو اون ور….سر خوردم کنار پنجره قدی خونه ی بخار گرفته…. سوز می زنه داخل…نفس من بخار می شه رو شیشه… دنیا مات می شه مثل من….قطره می شه راه می گیره تو این ماتی مثل تو….من ها میکنم سرما قطره می کنه….بازیمون گرفته. من و سرما….من و تو….من و دل… همشو هم دارم می بازم.آی ملت بیاین سر باخت من شرط ببندین….ادامه مطلب ...

Mr & Miss Mir بازدید : 147 سه شنبه 06 تیر 1396 نظرات (0)

دانلود رمان بانوی قصه

دانلود رمان جدید ,دانلود رمان عاشقانه ,دانلود رمان
Image result for ‫عکس کتاب‬‎

نام رمان : بانوی قصه
نویسنده : beste
تعداد صفحات : ۵۲۹
خلاصه داستان :
فریادش تمام اتاق رو گرفت. صداش پیچید و پیچید و پیچید و مثل یه سیلی محکم خورد به گونه ام.
متعجب نگاهش کردم، ناباور. خون توی رگ هام منجمد شده بود. فریادش همراه شد با پرت شدن گلدان بلوری که تکه تکه شد و هر تکه اش با صدا به گوشه ای افتاد. صورتش قرمز بود.
ـ تو … تو چی کار کردی؟ خیانت؟! خیانت به من؟! من چه اشتباهی مرتکب شده بودم؟
سرش رو خم کرد. مرد عصبانی رو به روی من حالا سرش رو خم کرده بود و سعی داشت اشکی که داشت از چشماش می ریخت رو پس بزنه.
ـ جز عاشقت بودن، جز پرستیدنت؟
این جمله رو گفت و به سمتم حمله کرد...ادامه مطلب...

Mr & Miss Mir بازدید : 187 یکشنبه 28 خرداد 1396 نظرات (0)

دانلود رمان دلواپسی

Image result for ‫عکس کتاب‬‎

نام کتاب : دلواپسی

نویسنده : بهاره شیرازی

موضوع : عاشقانه

صفحات 185

 

خلاصه داستان
دلواپسی داستان واقعی دختر بچه ایست که به سرپرستی پذیرفته میشود اما متاسفانه از طرف اهل خانواده مورد بی مهری وتجاوز قرارمیگیرد داستان دلواپسی حال وهوای جنگ تحمیلی را دارد که دران زجرها ونگرانی های دختری رانشان میدهد که چگونه با مشگلات دست وپنجه نرم میکندوبزرگ میشود دراخر او باحمایت ناهید دختر خانواده وعشق رزمنده ای که به مرور زمان عاشق وحامیش میشود عاقبت خوشی پیدا میکند

 

سخنان نویسنده

تجربه کرده ام بر اینکه اگر بخواهم از آزار دیگران مصون بمانم، گوش را کر و روحم را آنقدر ارتقا بدهم که خدنگ و شماتت اطرافیان بر جانم آسیب نرساند، جز حقیقت حرفی نزنم و تابع زور هیچ کس نباشم، حال بگویند رابعه باید زیر دست باشد و جز فرمان بردن حق دیگری ندارد.

اگر احساسات از ملزومات زندگی انسان است من آن را دور انداخته و چون سنگ زندگی خواهم کرد. هر کس در این دنیا با افکار خود دل خوش است و اعمال و رفتار دیگران را با عقل و منطق خود می سنجد، خواهی نخواهی مردم هرآنچه را که خود دوست دارند می بینند و می‌گویند، کسی به دیوانگی و دیگری به دانا بودنت حکم می‌دهد، باید به آنها گفت هرگاه کفش های مرا پوشیدید و راه رفته‌ی مرا پیمودید آنگاه با جسارت لب باز کرده و سخن بگویید.

حیف که کسی حاضر به پرسیدن حال و احوالت نیست ، کسی نمی پرسد دردت چیست؟ چون همگی از راستی فراری و دوستدار دروغ‌های بزک شده امروزی هستند و کسی طالب دانستن حقیقت زلال و ناب نیست.

خواننده عزیز من رابعه هستم ، دلم می خواهد تو مرا بخوانی و حقیقت زندگی ام را بدانی، آنگاه با آسودگی خیال دانسته به قضاوتم بنشینی!

 ادامه مطلب

 

درباره ما
Profile Pic
سجاده ات را بگیر سمت بی کسی های خدا سرت را آنقدر پایین نگه دار که چشمت به حواس از نفس افتاده اش نیافتد دستت که به دامنش رسید... از عفت بر باد رفته دنیا بگو گریه هایت را کش بده تا دوباره خدا بودنش را باور کند تا شاید دستی به سر و روی دنیا بکشد فقط یادت باشد به روی خودت هم نیاوری کسانی روی غیبتش آنقدر حساب کرده اند که صندلی خالی اش را وجب به وجب سند زده اند ... ! خدایا معصومیت کودکی را به ما بازگردان..
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 140
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 62
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 156
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 326
  • بازدید ماه : 168
  • بازدید سال : 17,023
  • بازدید کلی : 110,219